تولد تو
انگار همین دیروز بود ...
وقتی تو بدنیا اومدی...
بچه ی اول
میدونی معنی بچه ی اول چیه ؟
یعنی موجودی که برای اولین بار طعم پدر و مادر شدن رو به آدم میچشونه.
با به دنیا اومدنت تا مدتها تو ناباوری بودم.
وقتی تو بغلم میگرفتمت و بهت شیر میدادم، توی چشمات نگاه میکردم و با دستم همه جای تنت رو لمس میکردم؛ دستاتو تو دستم میگرفتم، انگشتاتو دونه دونه نگاه میکردم، پاهاتو دست میکشیدم، کف پاهات اندازه یک پاککن بود!!!
اونقدر بدنتو ماساژ میدادم که با تمام وجودم حضورتو تو زندگیم باور کنم. زیر لب تکرار میکردم تو بچه من هستی.
من یه بچه دارم.
یه بچه قشنگ و به خدا میگفتم معجزهتو بهم نشون دادی.
معجزه یعنی همین.
اینکه یک نوزاد در درون مادرش رشد میکنه و به دنیا میاد.
شیر میخوره، بزرگ میشه، مادرشو عاشق خودش میکنه و ...
فکر میکردم این نهایت دوست داشتنه ولی اشتباه میکردم هر روز و هر سال که بزرگتر میشدی عشقی هم که با خودت آوردی بزرگتر میشه نمیدونم به کجا میخواد برسه...
یه روز زیبا بدنیا اومدی روز مبعث ۲۷ رجب ۱۴۲۴ برابر با دوم مهر ۱۳۸۲ قرار نبود به این زودی بیای تقریبا" بیست روز زودتر بدنیا اومدی واسه همینم بابا مسافرت بود تنها غم لحظه تولدت این بود که غم کوچکی هم نبود بعد از ۳ روز وقتی بابا اومد دیگه هیچی تو دنیا کم نداشتم فکر میکردم خوشبخت ترین آدم دنیام و این احساس هنوز هم ادامه داره